این پست موقّت است و برای مدّتی مشخّص که نامعیّن است.
اگر نمینویسم، دلیلش تهی بودن و خلأ ذهنم نیست. بلکه معتقدم نباید آشغال نوشت. مادامی که به افکارم نظم ندهم نخواهم نوشت. ایدهها بسیارند و نظم اندک.
نبود نظم پشت نوشتهها موجب میشود که حالم از نوشتهها به هم بخورد و سراسر وجودم از تهوّع لبریز شود. کمااینکه بالای 150 کاغذ را همین دیروز آتش زدم.
فقط وقتی باید نوشت که خود انسان اراده کند، نه وقتی که کلمات مثل استفراغ به طور حال بههمزنی بر روی کاغذ و. ریختهشوند.
نباید پیش از موعد عمل کرد. باید صبر کرد، خواه 2000 سال باشد و خواه چند ساعت.
به قول میرابو، وقت گرانبهاست امّا حقیقت از آن گرانبهاتر است.
در ضمن باید ذکر کنم که خواندن کتاب محاکمه کافکا از نظر اخلاقی نادرست است، چرا که به مکس برود وصیت کردهبود این اثر را نخوانده بسوزاند، امّا او این اثر را چاپ کرد. فکر نکنم با نخواندن آن چیز بزرگی را از دست بدهید، پس اقلاً مقیّد به اصولی باشید، هرچند که بیپرنسیپ باشید.
باید رفت، باید مرد.
درباره این سایت